بازم هم سوکت،
صداهابرایم نامفهوم است،
نگاههاچقدرسنگین است،
قلبم همچون پتکی برروحم ضربه می زند،
انگشتانم برای گریزاز
خارهای قلبم می جنگد.
T.M.Sadeghi